زمين گرده......
يني با من شرو كردي،
با منم تموم مي كنيش!
ميل خودته.....
حالا برو دور دوراتو بكن.......
سلامتي همه عاشقاي صبور...
يه خانواده ي سه نفري بودن
يه دختر كوچولو بود با مادر و پدرش
بعد از يه مدتي خدا يه داداش كوچولوي خوشگل
به دختر كوچولوي ما ميده
بعد از چند روز كه از تولد نوزاد گذشت .
دختر كوچولو هي به مامان و باباش اصرار مي كنه
كه اونو با داداش كوچولوش تنها بذارن.
اما مامان و باباش مي ترسيدن
كه دختر كوچولوشون حسودي كنه
و يه بلايي سر داداش كوچولوش بياره.
اصرارهاي دختر كوچولو اونقدر زياد شد كه
پدر و مادرش تصميم گرفتن اينكارو بكنن
اما در پشت ِ در اتاق مواظبش باشن.
دختر كوچولو كه با برادرش تنها شد ...
خم شد روي سرش و گفت :
داداش كوچولو! تو تازه از پيش خدا اومدي
به من ميگي قيافه ي خدا چه شكليه ؟
آخه من كم كم داره يادم ميره ..........
- دوشنبه ۱۸ خرداد ۹۴ | ۱۸:۵۶
- ۱۱۸ بازديد
- ۰ نظر