باران ببار

سكوت من هيچگاه نشانه ي رضايتم نبود من اگر راضي باشم با شادي ميخندم

باران ببار

باران

ببار و بشور غبار دلي را كه مدتهاست كسي يادش نميكند!

ولي مبادا سمت خاطراتمان بروي...

كه من فقط با مرور خاطراتمان زنده ام...

 

ساده كه باشي

همه چيز خوبه

خودت

غمت

مشكلت

غصه ات

هواي شهرت

ادم هاي اطرافت

حتي دشمنت

ادم ساده كه باشي

برايت فرقي نميكند تجمل چيست

كه قيمت تويتا لندكروز چند است

فلان مدل بنز چند ايربگ دارد

مهم نيست

نياوران كجاست

رستوران چيني ها

غذاي گران قيمتش چيست

ساده كه باشي

هميشه در جيبت شكلات پيدا ميشود

هميشه لبخند بر لب داري

بر لب جدول كنار خيابان ها راه ميروي

زيرباران دهانت راباز ميكني تا قطره قطرهاب باران را بنوشي

ادم برفي كه درست ميكني

شال گردنت را به او ميبخشي

ساده كه باشي همين

كه بداني قيمت نون بربري و لواش چند است كافيست

نياز به غذاي چيني نيست

ابگوشتم خوب است

ساده كه باشي

ادم هاي ساده را دوست داري

كه بوي ناب ادم ميدهند

--------------------------------------------------------------------------------------------

ديدي وقتي دستت رو با كاغذ ميبري اذيتت ميكنه،

ميسوزه و از فكرت بيرون نميره...؟!

اما مثلا وقتي با چاقو ميبري بعد چند دقيقه فراموش ميكني....!

در واقع كاغذ از چاقو برنده تر نيست....

فقط

تو انتظار آسيب ديدن از كاغذ رو...

نداشتي...!!؟

همين...ميفهمي چي ميگم؟؟؟؟

-------------------------------------------------------------------------------------------

 

زندگي رايادمان ندادند

نگفتند….

كسي كه سيگار ميكشه،معتاد نيست!

كسي كه بلوند ميكنه،فاحشه نيست!

كسي كه بنز سوار ميشه،دزد نيست!

كسي كه ميخنده،بي غم نيست!

كسي كه درس نميخونه،خنگ نيست!

كسي كه سكوت ميكنه، لال نيست!

كسي كه بهت دست ميده،دوست نيست!

كسي كه ميبوستت،عاشقت نيست!

يادمان ندادند، زود قضاوت نكنيم….!!!

گوسفندها فكر ميكنند كه چوپان دوستشان دارد

اما نميدانند كه چوپان دوست صميمي

قصاب است…

هميشه

از گرما ميناليم از سرما فرار ميكنيم!

درجمع،از شلوغي كلافه ميشويم و در خلوت،

از تنهايي بغض ميكنيم!

تمام هفته منتظر رسيدن روز تعطيل هستيم و

اخر هفته هم بي حوصله تقصير غروب جمعه است و بس!

هميشه در انتظار به پايان رسيدن روزهايي هستيم

كه بهترين روزهاي زندگيمان را تشكيل ميدهند:

مدرسه….

دانشگاه….

كار….

حتي در سفر همواره به مقصد مي انديشيم بدون لذت از مسير!

غافل از اينكه زندگي همان لحظاتي بود كه ميخواستيم بگذرند

ايا مشكل ما در فهم زندگيست؟؟؟

ما

«لذت بردن را ياد نگرفته ايم»

به دنبال خوشبختي در بيرون از ذهنمان ميگرديم.

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.